شهرمن به وبلاگ شهر من خوش آمدید

شهرمن

نمایش تصاویری از شهرستان شازند و ...

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

google+

امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 2908
بازدید کل : 33512
تعداد مطالب : 295
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

شهرمن


دو مرغابی درمه/حسین پناهی

 

حسین پناهی  در روستای دژکوه از توابع  کهگیلویه  و بویراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ی آیت الله گلپایگانی رفته بود و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت.چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد.


تا اینکه زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود. از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است،ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد.بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند.

دومرغابی در مه

با دیدن تله تئاتر دومرغابی درمه(نویسندگی وکارگردانی مرحوم حسین پناهی) دوست دارید بارها وبارها آن را ببینید.هم بازی درخشان خود مرحوم پناهی در نقش الیوت،وهم دیالوگ های شاعرانه این اثر خاطره ای فراموش ناشدنی در ذهن بر جای می گذارد.

اين نمايشنامه به سرگذشت زن و شوهري به نام الياس و اكرم مي پردازد كه از روستا به تهران آمده اند. شاعرانگي روستا و طبيعت بكر از مرد شخصيتي ساخته كه سوداي نويسندگي در سر بپروراند و به نوشتن رمان يا داستاني بزرگ در زندگي فكر كند. الياس در زرق و برق شهر دودآلود و پر از توهم مي آيد، مي رود، يادداشت مي نويسد و نكته پردازي مي كند، به اميد اينكه روزي، روزگاري به آنچه در عمق رؤيايش گنگ و مه آلود مانده دست يابد. الياس و اكرم با دو اسم مستعار اليوت و ماريا همديگر را صدا مي زنند. دو مرغابي در مه در واقع نوعي تراژدي مدرن است، تراژدي كه در آن تخيل پوياي انسان به توهم تبديل مي شود و اين هم بدترين نوع تراژدي است.

"- آدم اينجا آسمونم از ياد مي بره اليوت!
- بله خب اين به دليل بافت اجتماعيشه ماريا! اينجا يك شهر بزرگه.
- بله يك شهر بزرگ، زمينش قير، آسمونش هم بتون.
- خداي من، چقدر قشنگ بود ماريا. ايني كه گفتي شبيه يك شعر بود. ازت خواهش مي كنم اينو يه بار ديگه تكرارش كني.
- نا ندارم. نفسم بالا نمي ياد اليوت."

"- ماريا دوست دارم صبحونه ام نيمرو باشه با سس پرتقال، مي فهمي؟
- نه نمي فهمم."

منبع : کتاب فقیر

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نويسنده: همشهری تاريخ: 29 / 3 / 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ شهر من خوش آمدید. این وبلاگ برداشت آزاد شما از تصاویری است که در شهر من (شازند) رخ می دهد ، و نیز ارائه موضوعات مختلف دیگر ، با ما باشید.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to shazandphoto.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com